چون رایت عشق آن جهانگیر شد چون مه لیلی آسمان گیر
قلمرو فکری:
وقتی شهرت و آوازۀ عشق مجنون مانند چهرۀ زیبای لیلی در جهان پیچید ...
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رایت |
بیرق، پرچم، دِرَفش |
چون (در مصراع اول) |
وقتی که |
چون (در مصراع دوم) |
مانند |
مَه |
مخفّف ماه |
جهانگیر |
گیرندۀ عالَم، فتح کنندۀ دنیا |
بیت ß 1 جمله بلاغی
رایت ß نقش نهاد
مَه ß نقش متمم
آسمان گیر ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
جهانگیر و آسمان گیر ß قافیه
رایتِ عشق ß اضافۀ تشبیهی
جهانگیر ß کنایه از مجنون
آسمان گیر شدن ß کنایه از مشهور شدن
آسمان گیر شدن ß اغراق
مَه ß استعاره از چهره
مَه و آسمان ß تناسب
چون و چون ß جناس تام
لیلی ß ایهام تناسب:
رایت عشق مانند مَه لیلی ß تشبیه
مفهوم:
مشهور شدن عشق لیلی و مجنون در همه جا
هر روز خَنیده نام تر گشت در شیفتگی تمام تر گشت
قلمرو فکری:
مجنون هر روز معروف تر می شد و عشق و دلباختگی اش نسبت به لیلی افزایش می یافت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شیفتگی |
دل باختگی، عاشقی |
تمام تر |
کامل تر |
خَنیده |
مشهور، معروف، نامدار |
||
خنیده نام تر گشتن |
مشهورتر شدن، پُرآوازه تر گردیدن |
بیت ß 2 جمله به شیوۀ عادی
خنیده نام تر ß نقش مسند
تمام تر ß نقش مسند
هر روز ß ترکیب وصفی
قلمرو ادبی:
خنیده نام تر و تمام تر ß قافیه (گشت ß ردیف)
خنیده نام تر گشتن ß کنایه از مشهورتر شدن
مفهوم:
شهرت و عشق روز افزون
برداشته دل ز کار او بخت درمانده پدر به کار او سخت
قلمرو فکری:
شانس و اقبال از مجنون روی برگرداند و پدرش در حلّ مشکل او، بسیار ناتوان و نا امید شده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
درماند |
ناتوان شد، عاجز گشت |
سخت |
به شدّت |
بیت ß 2 جمله
بخت ß نقش نهاد
پدر ß نقش نهاد
سخت ß نقش قید
قلمرو ادبی:
بخت و سخت ß قافیه
دل برداشتن ß کنایه از نا امید شدن
درماندن ß کنایه از ناتوان شدن
بخت و سخت ß جناس ناقص اختلافی
بخت از کاری دل بردارد ß تشخیص و استعاره
کار در مصراع دوم ß استعاره از عشق
مصراع اول ß کنایه از بدشانسی
مفهوم:
بدشانسی و درماندگی برای حلّ مشکل
خویشان همه در نیاز با او هر یک شده چـاره ساز با او
قلمرو فکری:
همۀ اقوام، برای حلّ مشکل او، به چاره اندیشی پرداختند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
خویشان |
جمعِ خویش، اقوام |
چاره ساز |
چاره اندیش، مشکل حل کننده |
بیت ß 1 جمله بلاغی
همه ß نقش بدل
قلمرو ادبی:
نیاز و چاره ساز ß قافیه (با او ß ردیف)
در نیاز بودن ß کنایه از محبّت و همدردی و دلسوزی
مفهوم:
همدردی و چاره اندیشی اقوام برای حلّ مشکل
بیچارگی ورا چو دیدند در چارهگری زبان کشیدند
قلمرو فکری:
وقتی درماندگیِ پدر مجنون را مشاهده کردند، برای چاره جویی به گفتگو پرداختند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بیچارگی |
درماندگی |
چاره گری |
تدبیر، مصلحت اندیشی |
ورا |
وی را، او را (پدر مجنون) |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
دیدند و کشیدند ß قافیه
زبان کشیدن ß کنایه از سخن گفتن و شروع به حرف زدن کردن
بیچارگی و چاره گری ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
مشورت برای حلّ مشکل
گفتند بـه اتفاق یک سر کز کعبه گشاده گردد این در
قلمرو فکری:
همگی به این نتیجه رسیدند که این مشکل فقط با زیارت خانۀ خدا حل می شود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به اتّفاق |
همگی |
یک سر |
همگی |
بیت ß 2 جمله
به اتّفاق ß نقش قید
یک سر ß نقش قید
به اتّفاق و یک سر ß رابطۀ ترادف
در ß نهاد
قلمرو ادبی:
سر و در ß قافیه
در ß استعاره از مشکل عشق مجنون
کعبه ß مجاز از زیارت خانۀ کعبه
گشوده شدن در ß کنایه از حلّ مشکل
واج آرایی حرف «د»
مفهوم:
خداوند، درمانگر و حل کنندۀ تمام مشکلات است
حاجت گه جمله جهان اوست محراب زمین و آسمان اوست
قلمرو فکری:
خانۀ خدا محلّ برآورده شدن نیاز همۀ مردم جهان و قبله گاه اهل زمین و آسمان است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
حاجت گه |
محلّ برآورده شدن حاجت |
جمله |
همه، سراسر |
محراب |
قبله گاه، جای ایستادن پیشنماز در مسجد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جهان و آسمان ß قافیه (اوست ß ردیف)
جهان ß مجاز از موجودات جهان
زمین و آسمان ß تضاد و مجاز از موجودات زمینی و آسمانی
زمین و آسمان ß مجاز از موجودات زمینی و آسمانی
واج آرایی حرف «ج»
مفهوم:
خداوند، حاجت بخش و اجابت کنندۀ خواسته هاست
همۀ موجودات، خداوند را می پرستند
چون موسم حج رسید برخاست اشتر طلبید و محمل آراست
قلمرو فکری:
وقتی زمان حج فرارسید، پدر مجنون شتری آماده کرد و کجاوهای بر روی آن قرار داد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
موسم |
زمان، هنگام |
برخاست |
بلند شد |
اُشتُر |
شتر |
||
محمل |
کجاوه که بر شتر بندند، مهد |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
برخاست و آراست ß قافیه
مصراع دوم ß کنایه از آماده شدن
محمل و اشتر ß مراعات نظیر (تناسب)
فرزند عزیز را به صد جهد بنشاند چو ماه در یکی مهد
قلمرو فکری:
پدرِ مجنون با تلاش فراوان، فرزند عزیزش را که مثل ماه زیبا بود، در کجاوه نشاند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جهد |
کوشش، تلاش، سعی |
مهد |
کجاوه، محمل |
بیت ß 1 جمله
فرزند ß نقش مفعول
ماه ß نقش متمم
قلمرو ادبی:
جهد و مهد ß قافیه
فرزند مانند ماه ß تشبیه
مهد و جهد ß جناس ناهمسان
صد ß نماد کثرت، مجاز از زیادی
صد ß اغراق
واج آرایی حرف «د»
آمد سوی کعبه سینه پر جوش چون کعبه نهاد حلقه بر گوش
قلمرو فکری:
پدرِ مجنون با دلی پُر از درد به سوی خانۀ خدا آمد و به خدا متوسّل شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
سینه پُرجوش |
با دلی دردمند |
حلقه |
گوشوارۀ بردگی غلامان و کنیزان |
بیت ß 2 جمله
حلقه ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
جوش و گوش ß قافیه
سینه ß مجاز از دل و تمام وجود
سینه پُرجوش ß کنایه از دردمند
حلقه در گوش ß کنایه از بندگیِ کسی را کردن
حلقه به گوش بودن کعبه ß تشخیص و استعاره
حلقه ß ایهام:
پدر مجنون مانند کعبه ß تشبیه
کعبه مانند غلام ß تشبیه
مفهوم:
متوسّل شدن به خداوند
نهایت فرمان برداری و بندگی
گفت ای پسر این نه جای بازی است بشتاب که جای چاره سازی است
قلمرو فکری:
پدر مجنون به پسرش گفت: ای پسر! اینجا، جای تفریح و بازی نیست. عجله کن که جایگاه درمانِ تو همین جاست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جای بازی |
جایی کوچک و بی ارزش |
چاره سازی |
چاره اندیشی |
بیت ß 5 جمله
این ß منظور کعبه
پسر ß نقش منادا
قلمرو ادبی:
بازی و چاره سازی ß قافیه (است ß ردیف)
جای بازی نبودن ß کنایه از بی ارزش نبودن
جای ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
پیشگاه خداوند، جایگاه اصلی برای رسیدن به خواسته هاست
گو یا رب از این گزاف کاری توفیق دهم به رستگاری
قلمرو فکری:
بگو: خدایا! توفیق بده که از این کار بیهوده (عاشقِ لیلی بودن) رها شوم و به سعادت برسم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گزاف کاری |
زیاده روی، بیهوده کاری |
بیت ß 3 جمله
رب ß نقش منادا
توفیق ß نقش مفعول
«ــَـم» در «دهم» ß متمم
قلمرو ادبی:
گزاف کاری و رستگاری ß قافیه
گزاف کاری ß کنایه از عشق و عاشقی
رب و توفیق و رستگاری ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
بیهودگی عشق
تقاضای رهایی و خلاصی از عشق
دریاب که مبتلای عشقم آزاد کن از بلای عشقم
قلمرو فکری:
بگو خدایا گرفتار عشق هستم، با عنایت و لطف خودت مرا از این بلا رها کن.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دریاب |
به من کمک کن |
مبتلا |
گرفتار، اسیر |
بیت ß 3 جمله
مبتلا ß نقش مسند
آزاد ß نقش مسند
عشق ß نقش مضاف الیه
«ــَـم» در مصراع اول ß فعل اسنادی به معنای «هستم»
«ــَـم» در مصراع دوم ß نقش مفعول دارد (مرا آزاد کن)
قلمرو ادبی:
مبتلای و بلای ß قافیه (عشقم ß ردیف)
بلای عشق ß اضافۀ تشبیهی
مبتلا و آزاد ß تضاد
مفهوم:
تقاضا از خداوند برای حلّ مشکل عشق
مجنون چو حدیث عشق بشنید اوّل بگــریست پس بخندید
قلمرو فکری:
مجنون وقتی سخن عشق را شنید، اول گریه کرد و سپس خندید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
وقتی که |
حدیث |
سخن |
پس |
سپس، بعد |
بیت ß 3 جملۀ عادی
حدیث ß نقش مفعول
عشق ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
بشنید و بخندید ß قافیه
گریست و خندید ß تضاد
حدیث و بشنید ß مراعات نظیر (تناسب)
مجنون و عشق ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
غم و شادی در عشق، همراه هم هستند
از جای چو مار حلقه برجست در حلقه زلف کعبه زد دست
قلمرو فکری:
مجنون مثلِ مارِ حلقه زده که از جای خود می جهد، به سرعت برخاست و به حلقۀ درِ کعبه متوسّل شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
مانند |
مار حلقه |
مار حلقه زده |
برجست |
پرید |
بیت ß 2 جمله
نقش واژۀ «حلقه» در مصراع اول ß صفت
نقش واژۀ «حلقه» در مصراع دوم ß متمم
قلمرو ادبی:
مجنون مانند مار حلقه زده ß تشبیه
زلف کعبه ß اضافۀ استعاری و تشخیص
دست در حلقه زدن ß کنایه از پناه بردن و توسّل
دست ß مجاز از پنجۀ دست
حلقه و حلقه ß جناس همسان (تام)
مار و حلقه ß تناسب
در و حلقه ß تناسب
زلف و دست ß تناسب
مفهوم:
پناه بردن و متوسّل شدن به خداوند
میگفت گرفته حلقــه در بر کامروز منم چو حلقه بر در
قلمرو فکری:
مجنون درحالی که حلقۀ درِ خانۀ کعبه را در آغوش گرفته بود، می گفت: امروز مانند این حلقه به تو متوسّل شده ام.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
در بر |
در آغوش |
کامروز |
مخفّف که امروز |
بیت ß 2 جمله
حلقه در بر ß نقش قید
امروز ß نقش قید
چو حلقه بر در ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
در بر و بر در ß قافیه
من مانند حلقه بر در هستم ß تشبیه
حلقه در بر گرفتن ß کنایه از توسّل
در و بر ß جناس ناقص اختلافی (ناهمسان)
بر (آغوش) و بر (حرف اضافه) ß جناس تام
در (حرف اضافه) و در (درِ خانه) ß جناس تام
حلقه ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
پناه بردن و متوسّل شدن به خداوند
به وصال و دیدار معشوق نرسیدن
گـویند ز عشق کن جدایی این نیست طـریق آشنایی
قلمرو فکری:
خدایا! به من می گویند: از عشق (لیلی) دوری کن! امّا این راه و رسم عاشقی و دوستی نیست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
طریق |
راه و رسم، روش |
آشنایی |
دوستی |
این |
منظور جدایی از عشق |
بیت ß 3 جمله
جدایی ß مفعول
طریق ß مسند
قلمرو ادبی:
جدایی و آشنایی ß قافیه
عشق و جدایی و آشنایی ß مراعات نظیر
آشنایی و جدایی ß تضاد
آشنایی ß مجاز از عشق
عشق ß مجاز از لیلی
مفهوم:
وفاداری عاشق
ناممکن بودن دوری از عشق
پرورده عشق شد سرشتم جــز عشق مباد سرنوشتم
قلمرو فکری:
ذات و وجود من با عشق پرورش یافته است و به جز عشق و عاشقی نمی خواهم سرنوشتی داشته باشم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پرورده |
پرورش یافته |
سرشت |
فطرت، آفرینش، طبع |
مباد |
فعل دعایی به معنای امیدوارم نباشد |
بیت ß 2 جملۀ بلاغی
«ــَـم» ß نقش مضاف الیه
سرشت ß نقش نهاد
سرنوشت ß نقش نهاد
پرورده ß نقش مسند
«عشق» در مصراع اول ß مضاف الیه
«عشق» در مصراع دوم ß متمم
قلمرو ادبی:
سرشت و سرنوشت ß قافیه (ــَـم ß ردیف)
پروردۀ عشق ß اضافۀ استعاری و تشخیص
سرشت ß مجاز از وجود و ذات
واج آرایی حرف «ش»
مفهوم:
دعا برای ماندن در دنیای عشق و آمیختگی بیشتر عشق با وجود شخص
یارب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاییت
قلمرو فکری:
خدایا! تو را به خداوندی ات و به عظمت و بزرگی ات قسم می دهم ...
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
به |
حرف اضافه به معنای قسم و سوگند |
وانگه |
مخفّف و آنگاه |
بیت ß 3 جمله به شیوۀ عادی
رب ß نقش منادا
«ــَـت» در هر دو مصراع ß نقش مضاف الیه
حذف فعل «قسم می دهم» به قرینۀ معنایی در جملات دوم و سوم
قلمرو ادبی:
خدایی ß آرایۀ تکرار
رب، خدا، پادشاه ß مراعات نظیر
واج آرایی حرف «ی»
کـــز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم
قلمرو فکری:
مرا در عشق به مرحله ای برسان که لیلی زنده بماند؛ اگرچه من زنده نباشم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غایت |
پایان، فرجام، نهایت |
کز |
مخفّف که از |
کاو |
مخفّف که او (منظور لیلی) |
||
من |
منظور مجنون |
بیت ß 3 جمله
«ــَـم» در «رسانم» ß نقش مفعول (مرا برسان)
«ــَـم» در «نمانم» ß شناسۀ فعل
عشق ß نقش متمم
غایت ß نقش متمم
قلمرو ادبی:
رسانم و نمانم ß قافیه
مانَد و نمانَم ß تضاد
مانَد و نمانَم ß اشتقاق
واج آرایی حرف «م»
مفهوم:
فداکاری و جانبازی عاشق در راه معشوق
ماندگاری عشق پس از عاشق
گرچه ز شراب عشق مستم عاشق تر ازین کنم که هستم
قلمرو فکری:
خدایا! هرچند وجودم از عشق سرشار است؛ امّا مرا از این هم عاشق تر و سرمست تر کن.
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
مست ß نقش مسند
عاشق تر ß نقش مسند
«ــَـم» در «مستم» ß فعل اسنادی «هستم»
«ــَـم» در «کنم» ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
مست و هست ß قافیه (ــَـم ß ردیف)
شراب عشق ß اضافۀ تشبیهی
مستم و هستم ß جناس ناقص اختلافی
عشق و عاشق ß مراعات نظیر و اشتقاق
مفهوم:
تقاضای عاشقی بیشتر
از عمر من آنچه هست بر جای بستان و به عمــر لیلی افزای
قلمرو فکری:
خدایا! هرچه از عمر من باقی مانده، بگیر و به عمر لیلی اضافه کن.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بر جای |
باقی |
بِستان |
بگیر |
اَفزای |
اضافه کن |
بیت ß 3 جمله
«عمر» در هر دو مصراع ß نقش متمم
من ß مضاف الیه
لیلی ß مضاف الیه
قلمرو ادبی:
جای و افزای ß قافیه
عمر ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
نهایت فداکاری و جانبازی عاشق در راه عشق
می داشت پدر به سوی او گوش کاین قصه شنید گشت خاموش
قلمرو فکری:
پدر به سخنان مجنون گوش می داد. وقتی راز و نیاز عاشقانۀ او را شنید، ساکت شد و دیگر سخنی نگفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گوش می داشت |
گوش می کرد |
خاموش |
ساکت |
کاین |
مخفّف که این |
بیت ß 3 جمله
قصّه ß مفعول
خاموش ß مسند
قلمرو ادبی:
گوش و خاموش ß قافیه
سوی کسی گوش داشتن ß کنایه از شنیدن
خاموش گشتن ß کنایه از سکوت
واج آرایی صامت «ش»
قصّه و گوش و شنید ß مراعات نظیر
قصّه ß استعاره از راز و نیاز عاشقانۀ مجنون
مفهوم:
سکوت و تسلیم در برابر عشق واقعی
دانست که دل اسیر دارد دردی نه دوا پذیر دارد
قلمرو فکری:
پدرش فهمید که مجنون سخت گرفتار عشق است و درد او درمان ناپذیر است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دانست |
فهمید، آگاه شد |
نه دواپذیر |
درمان ناپذیر |
بیت ß 3 جمله
دل ß نقش مفعول
درد ß نقش مفعول
اسیر ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
اسیر و دواپذیر ß قافیه(دارد ß ردیف)
دل اسیر داشتن ß کنایه از عاشق شدن
درد ß استعاره از عشق
درد و دوا ß تضاد و تناسب
واج آرایی حروف «د» و «ر»
مفهوم:
درمان ناپذیری درد عشق